پاتوق فرزانگان
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم ، و افتاد. بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد. چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد. چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت دوید.
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم، و تَر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای
کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس
آسایشی بست
نوشته شده در چهارشنبه 92/4/26ساعت
6:49 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |